۱۴۰۴ شهریور ۲۵, سه‌شنبه

سه سال پس از مهسا؛ دانشگاه در حاشیه


 سه سال پس از خیزش مهسا، دانشگاه در ایران در منفعلانه‌ترین وضعیت خود قرار دارد. دهه‌ها سرکوب و سوءمدیریت، دانشگاه را از هویت و کارکرد اصلی‌اش تهی کرده و آن را به نهادی بی‌روح بدل ساخته است؛ نهادی که بیش از آنکه کانون تفکر و تضارب آرا باشد، کارخانه‌ای برای صدور مدرک است.

شاید جمهوری اسلامی این وضعیت را مطلوب خود بداند، اما پرسش این است که آیا روند تحولات آینده نیز به سود حکومت خواهد بود؟ آیا دانشگاه می‌تواند بار دیگر همچون دهه ۷۰ خورشیدی میدان‌دار جنبش‌های آزادی‌خواهانه شود و قدرت را به چالش بکشد؟

این نوشتار به‌دنبال پاسخی برای این پرسش‌هاست و نگاهی دارد به آنچه طی این سه سال بر دانشگاه گذشته و پیامدهای آن برای ساختار آموزش عالی ایران.

دوران پسامهسا و سرکوب کم‌سابقه

حدود دو سال از دوران پسامهسا در دولت ابراهیم رئیسی گذشت.

سیاست‌های گزینش نیروی انسانی در جمهوری اسلامی همواره با سخت‌گیری همراه بوده است. از آموزش ‌و پرورش و دانشگاه گرفته تا اداره برق، فدراسیون بولینگ و سازمان تامین اجتماعی، فرآیند استخدامی همواره تحت نظارت نهادهای امنیتی و «خواص» قرار داشته و پرونده‌ها با ملاحظات سیاسی و ایدئولوژیک ارزیابی شده‌اند.

در فرآیند جذب، ترفیع و ارتقای اعضای هیئت علمی نیز ارزیابی‌های سیاسی و اعتقادی به‌عنوان بخشی از روال اداری نهادینه شده است؛ از قرائت قرآن و پرسش درباره احکام فقهی همچون وضو و تیمم تا تبیین ولایت فقیه و پاسخ‌گویی به پرسش‌هایی درباره مسائل روز سیاسی.

اما آنچه پس از مهسا بر دانشگاه گذشت، حتی طبق معیارهای معمول سرکوب جمهوری اسلامی نیز کم‌سابقه بود. حکومت خطر را بنیادین ارزیابی کرد و کوچک‌ترین عقب‌نشینی را جایز ندانست. در حالی که در اوج اعتراضات، برخی حامیان حکومت در دانشگاه‌ها از ضرورت «دیالوگ» سخن می‌گفتند، در دوره پسامهسا رویکرد دولت رئیسی به‌طور آشکار بر «خالص‌سازی» متمرکز شد.

گرچه استخدام افراد «همسو» پیش‌تر نیز در جمهوری اسلامی امری رایج بود، تجربه اعتراضات ۱۴۰۱ به حکومت نشان داد که صرف سرکوب و ایجاد فضای امنیتی کافی نیست و باید برای تضمین برتری عددی استادان وفادار به نظام نیز اقدام کرد.

در نتیجه، معیارهای دانش، مهارت تدریس و توان پژوهشی در فرآیند جذب به حاشیه رانده شدند و «وفاداری» به‌عنوان شاخص اصلی جای آن‌ها را گرفت. که را باید ملامت کرد؟

اصلاح‌طلبی تراز جمهوری اسلامی

مرداد ۱۴۰۳ دولت پزشکیان روی کار آمد و همانند سایر دولت‌های اصلاح‌طلب، سیاست «زیبا سخن گفتن و زشت عمل کردن» بار دیگر تکرار شد. همانند کابینه پزشکیان، دانشگاه‌ها نیز روی گردش نخبگان به خود ندیدند و مجددا چهره‌های «امتحان ‌پس‌داده» و «مورد وثوق» در راس کار گماشته شدند.

روسای دانشگاه‌ها از ضرورت تحول و اصلاحات سخن می‌گویند، اما هم‌زمان مشکلات مالی و فشارهای بیرونی را به‌عنوان توجیهی برای عدم تحقق تغییرات اساسی مطرح می‌کنند.

بدین ترتیب، مسئولیت کاستی‌ها به گردن «تندروها» انداخته می‌شود و دستاوردهای محدود و کم‌اثر، به‌عنوان شاخص موفقیت اصلاح‌طلبان برجسته می‌شود. نتیجه آنکه جامعه دانشگاهی باید سپاسگزار باشد که اوضاع به «وخامت» گذشته نیست؛ اصلاح‌طلبی تراز جمهوری اسلامی.

در دولت پزشکیان مناظره‌های سیاسی در دانشگاه‌ها عمدتا میان کسانی مانند فواد ایزدی و صادق زیباکلام‌ برگزار می‌شود؛ نمایندگان جریان‌های متقابل که در نهایت بر سر اصل وفاداری به نظام اتفاق نظر دارند.

این مناظره‌ها شاید بخشی از حامیان حکومت و طیف اصلاح‌طلب را راضی کند، اما برای افکار عمومی که سال‌هاست روایت دیگری از تغییر در سر دارند، قانع‌کننده نیست.

استادان شبح‌وار و چشم سراسر‌بین

اعضای هیئت علمی امروز حضوری کم‌رنگ و محتاط در دانشگاه‌ها دارند؛ شبح‌وار می‌آیند و می‌روند. آنان همچون سایر اقشار جامعه به‌خوبی آگاهند که کوچک‌ترین اعتراض هزینه‌های سنگینی به‌دنبال خواهد داشت.

بسیاری از آن‌ها با مشکلات اقتصادی و قسط خانه و خودرو دست‌وپنجه نرم می‌کنند و بیم آن دارند که در صورت از دست دادن همین حقوق اندک که حتی در مقایسه با استانداردهای جهانی و کشورهای همسایه‌ چون عراق ناچیز و مضحک است، امکان تامین معاش خود را نداشته باشند.

در چنین فضایی، شمار قابل توجهی از استادان «زورچپان» - افرادی که حتی در رویاهایشان نیز تدریس در دانشگاه را متصور نبودند -در سال‌های اخیر وارد نظام آموزش عالی شده‌اند. این گروه نه‌تنها اعتراضی به وضع موجود ندارد، بلکه خواهان تداوم نظم مستقر است.

در مقابل، بخش مهمی از استادان منتقد به خودسانسوری روی آورده‌اند. با توجه به افزایش حضور استادان همسو با نظام، نوعی «چشم سراسر‌بین» فوکویی بر فضای دانشگاه حاکم است که نتیجه آن چیزی جز تشدید خودسانسوری و انفعال نیست. که را باید ملامت کرد؟

دانشجو؛ بی‌پروا اما سرخورده

دانشجوی امروز جسورتر از گذشته است. اعتراضات دانشجویی همچنان ادامه دارد، اما عمدتا به‌صورت خودجوش، کوتاه‌مدت و فاقد سازماندهی است.

دانشجو دیگر به‌راحتی تن به هنجارهای حکومتی و محدودیت‌های پوشش نمی‌دهد. با این حال، فقدان تشکل‌های مستقل محسوس است؛ حکومت یا تشکل‌های دانشجویی را به تعطیلی کشانده یا آن‌ها را به وفاداران سپرده است.

حاصل این وضعیت، تشکل‌هایی است که حداکثر به برگزاری «کارگاه‌های علمی» یا «اردوهای فرهنگی» بسنده می‌کنند، «ساختارشکن» نیستند و تنها به نقدهای کنترل‌شده مجال بروز می‌دهند.

در چنین شرایطی، دانشجو به‌خوبی می‌داند که دانشگاه دیگر نه محل یادگیری است و نه بستر جدی کنشگری سیاسی. در بهترین حالت، دانشگاه برای او مکانی است برای اخذ مدرک.

افزون بر این، بسیاری از دانشجویان به‌دلیل فشارهای اقتصادی از همان دوره کارشناسی وارد بازار کار می‌شوند؛ در نتیجه انتظار مشارکت فعال و تمام‌عیار آنان در حیات دانشگاهی انتظاری گزاف است.

همچنین باید این نکته را در نظر گرفت که میدان اصلی اعتراض دانشجویان امروز نه صحن دانشگاه، که غالبا فضای مجازی است. جمهوری اسلامی این واقعیت را می‌داند و از قدرت بسیج‌گری فضای مجازی بیم دارد.

با این حال، دانشجو در عین شجاعت، دچار نوعی سرخوردگی عمیق شده است. او آینده را تیره و نامطمئن می‌بیند و آگاه است که با وجود حاکمیت استبدادی از یک‌سو و اپوزیسیونی پراکنده از سوی دیگر، امید به تغییر ممکن است به سراب بدل شود.

از این‌ رو، به‌جای پرداخت هزینه‌ای که چشم‌انداز روشنی ندارد، ترجیح می‌دهد بر لحظه تمرکز کند و راهی برای «گریز» و ساختن آینده‌ای امن‌تر در بیرون از مرزهای ایران بیابد.

بر اساس گزارش‌های رسیده از دانشگاه‌های ایران، مهاجرت به یکی از محورهای اصلی گفت‌وگو در میان دانشجویان بدل شده است. حتی بسیاری از دانشجویان مقطع کارشناسی هدف اصلی خود را صرفا اخذ مدرک و فراهم‌کردن زمینه خروج از کشور به هر قیمت ممکن می‌دانند. که را باید ملامت کرد؟

خشونت ساختاری و دانشگاهِ بی‌نفس

طبق تعریف «خشونت ساختاری»، آسیب‌های نهادی افراد را در موقعیتی قرار می‌دهند که از امکان تامین نیازهای اساسی یا بهره‌مندی از حقوق بنیادین خود محروم می‌مانند.

در چهار دهه گذشته، جمهوری اسلامی با خاموش‌کردن چراغ تعقل و گفت‌وگو، سرکوب جنبش‌های مدنی و صنفی و تمرکز قدرت در دست حاکمیت مطلقه، فضای اجتماعی و فکری را به‌شدت محدود کرد.

دانشگاه که زمانی نماد تضارب آرا، تحلیل انتقادی و ارائه راه‌حل‌ها بود، به‌تدریج از مشروعیت تهی شد. امروز دانشگاه بیش از آنکه مرکز تولید اندیشه باشد، به کارخانه‌ای برای صدور مدرک تبدیل شده و گاه تا مدرک‌فروشی پیش رفته است.

استادان در پی ارتقای مرتبه علمی، افزایش اندک حقوق و دستیابی به پرستیژ دانشیاری یا استادیاری، ناگزیر به تولید انبوه مقالات علمی شده‌اند. آموزش به حاشیه رانده شده و جایگاه معلمی ارزش خود را از دست داده است.

آنچه تولید می‌شود اغلب مقالاتی است که خواننده‌ای ندارد، با مسائل اجتماعی بی‌ارتباط است و قادر به حل مشکلات واقعی جامعه نیست.

راه‌اندازی مجلات پژوهشی خود به صحنه‌ای برای رقابت‌های شخصی و گروهی بدل شده و رابطه استاد و دانشجوی تحصیلات تکمیلی نیز در بسیاری موارد به مبادله‌ای ابزاری تقلیل یافته است. حتی خرید و فروش مقاله دیگر پدیده‌ای استثنایی به‌ شمار نمی‌آید؛ استاد سفارش می‌دهد، هزینه می‌پردازد و مقاله دریافت می‌کند. که را باید ملامت کرد؟

انفجارِ در راه

جمهوری اسلامی با سلب مشروعیت از دانشگاه و سپردن اختیارات به نهادهای امنیتی، قواعد بازی را بر محور خشونت تعریف کرد و خود به حاکم داس به‌دست تبدیل شد.

دانشگاه دیگر بستر گفتمان‌سازی و پرورش اندیشه نیست و این شاید از بزرگ‌ترین خطاهای راهبردی حکومت در چهار دهه گذشته باشد؛ خطایی که عرصه فعالیت‌های مدنی و کنشگری دانشگاهی را به بن‌بست کشاند و در نهایت میدان را به خیابان و حتی به موشک سپرد.

لنگستون هیوز، شاعر آفریقایی‌ـ‌آمریکایی، در شعر معروف خود «رویای معوقه» می‌پرسد: «برای رویای معوقه چه رخ خواهد داد؟ آیا خشک خواهد شد چون مویز زیر آفتاب؟ آیا خواهد چرکید مانند زخمی پر خوناب؟ ... یا منفجر خواهد شد؟»

ایران امروز در آستانه انفجاری بزرگ است. هنوز امید به دانشجویان بسته است تا جرقه این تحول باشند، اما انسجام تشکیلاتی و گفتمانی در جنبش دانشجویی به‌شدت کمرنگ است. هیچ‌کس نمی‌داند چه زمانی و چگونه این حادثه رخ خواهد داد، اما وقوع آن دیر یا زود محتمل است - و این بار دیگر جمهوری اسلامی پیروز میدان نخواهد بود.

حاکم داس‌به‌دست ممکن است در آتش خشم مردم بسوزد؛ امید آنکه در این انفجار، بذر آبادی و امکان بازسازی همچنان محفوظ بماند.

خاخام‌ یهودی: ایران، عامل اصلی لغو نشست باکو

پس از نسل کشی اخیر در غزه، رابطه گرم دولت باکو با رژیم اسرائیل در حدی که کنفرانس سالانه خاخام های یهودی در این کشور برگزار می شود، با انتقاد...